طاها پسر قشنگمطاها پسر قشنگم، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

طاها عشق ما

آن روز که دیدمت

1394/9/14 22:31
نویسنده : مریم
158 بازدید
اشتراک گذاری

 قشنگ ترین هدیه زندگی من سلام محبت الان تو خواب نازی خواب آلود و من فرصت کردم اولین مطلب رو بنویسم دوست داشتم از استرسها ، سخیتها، و مشکلات دورانی که هنوز نیومده بودی بگم خسته مثل وقتیکه خواب دیدم انگشتات به هم چسبیده است از خواب پریدم  باباتو از خواب بیدار کردم و ازش پرسیدم که انگشتات موقع دیدنت توی دستگاه سونوگرافی چسبیده نبود از سوالم جا خورد و با اطمینان گفت نه نه (البته به نظر من خودش هم مطمئن نبود).

هیجدهم مهر ساعت پنج صبح من و بابات رفتیم بیمارستان خاله رباب و باباجون زودتر از ما رفته بودن

من خیلی می ترسیدم ترسو البته به خاطر تو نه بخاطر خودم

همه بدنم درد می کرد وقتی چشمامو باز کردم بردنم تو اتاق مخصوص آخه می خواستم همه اش پیشم باشی.

حالم خوب نبود هنوز تو رو نیاورده بودن

دو تا پرستار آوردنت من می خواستم زودتر از همه ببینمت اما نمی تونستم تکون بخورم بخاطر همین ابجی مامان عکستو گرفت تا نشونم بده 

وقتی اولین بار دیدمت(بعد از دنیا اومدنت) همه چی یادم رفت این اولین عکساته به این کوچولویی بودی عزیزممحبت

پسندها (2)

نظرات (0)